هر چی به قلبم میگم نرو ، هر چی بهش میگم وایسا
اما همچنان به سمت تو پر میکشه
نه از بین میره و نه کم میشه
چرا عشق من اینطوریه؟!
یکی یکی همه خاطراتم رو مرور می کنم
قلب من حتی یه لحظه هم آروم نمیگیره
درست مثل واگنی که از کنترل خارج شده
چرا نمی تونم خاطرات رو دور بریزم؟
واقعا قلب من حتما جایی کاری مرتکب شده
یا حتما احمقی بودم که عشق کورش کرده
فقط یک محل ، هر روز یک محل
به نور غمگینی که تو هستی ، نگاه می کنم
حتی غده های اشکی من شکسته شدن
فقط یک کلمه ، فقط یک عبارت رو بگو که دوسم داری
نمی تونی فقط اینو هم بمن بگی؟!
حتی اگه دستمو دراز کنم ، هر چقدر هم که فریاد بزنم
تو همیشه از من دوری
این عشقیه که زخمای زیادی به وجود میاره
چرا نمی تونم تو رو از ذهنم پاک کنم!؟