متأسفانه در
حال حاضر، این نظریه بین داوطلبان کنکور در سراسر کشور متداول است که هر
پشتکنکوری باید تا روز برگزاری کنکور، مثل بید بلرزد و از کنکور بترسد و
حالا، لابهلای این ترس و لرز اگر دست و دلش به درسخواندن و تستزدن هم
رفت چه بهتر!
اما ما قصد داریم در این مطلب با چهار دلیل، به شما ثابت کنیم در واقع
این کنکور بیچاره و فلکزده و مظلوم است که از شما میترسد و برای رسیدن
روز کنکور و تمامشدن کابوسهای یکسالهاش، لحظهشماری میکند! باور
نمیکنید؟ پس دلایل ما را بخوانید تا نظرتان عوض شود و به میزان ترسناکی و
دلهرهآور بودنتان برای کنکور ذلیل و بیچاره، پی ببرید:
دلیل اول: اصولاً از نظر اصول جوانمردی، در
دعواها و مشاجرهها هم که نگاه میکنید، میبینید در روز کنکور به شیوه
کاملاً ناجوانمردانه، چندین میلیون دانشآموز سر کنکور بیچاره میریزد که
حتی اگر یک غول بیشاخ و دم هم باشد، باز زورش به این تعداد جوان
خوشبُنْیه و پر جنب و جوش و با انگیزه نمیرسد و طفلکی، لت و پار
میشود، و پی دوا و درمان میرود تا ... تا کنکور سال بعد!
دلیل دوم: جداً اگر شما جای کنکور بودید و
میدیدید و میشنیدید که همه جا از شما به بدی و با حسرت و آه و ناله و
نفرین یاد میشود، بعد از چند ماه چه حسی پیدا میکردید؟ برخی از این
نظریات و نفرینها درباره کنکور را بخوانید:
شمسی خانم (مادر یک پشت کنکوری): الهی این کنکور به زمین گرم بخوره! تو
روز روشن پرپر بشه! جِزّ جیگر بزنه .... داغش به دل زن و بچهاش بمونه!
که اینقدر امیرحسین منو اذیت میکنه ... بچهام به خاطر این غول بیشاخ
و دم، از اشتها افتاده ... بیا دو تا قاشق دیگه بخور مادر. قرمهسبزی پختم
که خیلی دوست داریها!
از دفترچه خاطرات غزل خانم (یک دختر خانم پشت کنکوری): آه ... نمیدانم
چه میشد اگر این کنکور بیاحساس و سرد و یخ، روزهای گرم و آفتابی مرا
که سرشار از احساسهای پاک و لطیف است، تبدیل به شبهای تیره و ظلمانی
نمیکرد! چرا اکنون با دیدن گلی زیبا که در باغچه خانهمان روییده و
مشاهدهاش باید مرا به یاد عشق و محبت و لطافت بیندازند، یاد تستهای
زیستشناسی و اجزای مختلف و کارکردهای گلبرگ و کاسبرگ و روش کار آوندها
و روزنهها و کلروفیلها بیافتم؟ آه! چرا آخر؟
دلیل سوم: به راستی اگر بدون غرضورزی قضاوت
کنید، به این نتیجه میرسید که برای کنکوری که هرجا قدم میگذارد و
میبیند جوانها و میانسالها و حتی پیرمردها و پیرزنها، عدم
موفقیتشان در زندگی یا زبانمان لال، خلافکار شدنشان را به گردن او
میاندازند، راهی جز افسردگی، گوشهگیری یا عصبیبازی و پرخاشگری و خوردن
مشتمشت قرص اعصاب باقی میماند؟ بهخصوص بعد از دیدن این جمله در پشت
کامیونها و انتهای تاکسیها که: "درس نخونی مثل من میشی!" یا "درس
میخوندم، مهندس میشدم!"
دلیل چهارم: کنکور بیچاره وقتی میبیند
جوانی که کنکور دارد به نظر بقیه، از کسی که به بدترین ویروسهای عالم
مبتلا شده هم خطرناکتر است، دلش میخواهد مثل برف نزدیک عید، زیر نور
خورشید آب شود و توی زمین برود!
چون بالاخره دوستان و آشنایان، سراغ آدم بیمار میروند و از او عیادت
میکنند، ولی کسی که به مرض کنکور دچار میشود باید یک سال تمام خودش را
در اتاقش یا کتابخانه محل حبس کند و هیچکس هم جرأت ندارد، سراغش برود و
با حرفزدن و ... تمرکزش را به هم بزند.
شوخی نیست که ... کنکور دارد؛ آن هم یک کنکور بیاعصاب، ذلیل و بیچاره، قرص اعصاب بخور، بیاعتماد بهنفس به زمین گرم خورده!