چرا تعداد ازدواج های موفق ، از ازدواجهایی که زمینه شکوفایی استعدادهای زن و شوهر ایجاد کند یا تعداد زیادی از ازدواجهایی که به حالت بی تفاوتی و خسته کننده سنتی نشده باشد این همه ناچیز است .
چرا ازدواج اغلب پایان عشق و به اصطلاح روز مرگ عشق است ؟ آیا وقتی ازدواج را محکوم می کنیم ، شکست آن را قبول می کنیم ، یا شکست خودمان را در ازدواج اگر از همان اول کار شریک زندگی مناسب انتخاب نشده باشد آینده تاریکی را می توان پیش بینی کرد . چگونه باید توجیه کرد که به جای انتخاب کسی که باید تمام عمر را با او زندگی کنیم ، اغلب کسی را انتخاب می کنیم که به اصطلاح روان رنجور ( عصبی ) از آب در آید و با ما و روحیه ما سازگار نیست . راستی چه خبر شده است ؟ آیا به نیازهای مخصوص خودمان آگاهی نداشته ایم یا نوعی عدم شناخت دیگری معمولا انتخاب در ازدواجی که آزادانه مورد پسند قرارگرفته طبق نظریه روانکاوی ممکن است به یکی از اشکال زیر باشد : ادامه مطلب...