این ضرب المثل از آنجا
باب شد که در زمان قدیم ، شخصی خطایی مرتکب شد ، حاکم دستور داد برای مجازات خطایی
که مرتکب شده بود ، یکی از این سه راه را انتخاب کند: یا صد ضربه چوب بخورد ، یا یک
من پیاز بخورد ، یا اینکه صد تومان پول بدهد.
مرد گفت:" پیاز را می خورم." یک من پیاز برای او آوردند. مقداری از آن را خورد ،
دید دیگر قادر به خوردن بقیه اش نیست. گفت:" پیاز نمی خورم ، چوب بزنید." به دستور
حاکم او را برهنه کردند. چند ضربه چوب که زدند بی طاقت شد و گفت:" نزنید ، پول می
دهم." او را نزدند و صد تومان را داد . بیچاره هم پیاز را خورد و هم چوب را ، آخر
سر صد تومان جریمه را هم داد.
پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم
پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است
پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است
***************************
پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید:
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند
پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است
بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است
************************
بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود......