2- ارشاد شیخ مفید 2/101.
3- بحار الانوار 45/12.
4- الملهوف 42.
5- مناقب ابن شهر آشوب 4/113.
6- «ماریه» زنى از شیعیان بصره بوده و خانه او محل اجتماع و تصمیمگیرى شیعیان بوده است، که قبلا نیز ذکر نمودیم.
7- ابصار العین 112. و در «وسیلة الدارین» 99 آمده است که او از اصحاب رسول خدا بوده و حدیث از ایشان نقل کرده است.
8- «مهادنه» ایامى را گویند که بین دو سپاه مذاکره بوده است و کار به جنگ نیانجامیده است.
9- ابصار العین، 114.
10- ابصار العین، 103.
11- ابصار العین، 112.
12- ابصار العین، 113. و در «وسیلة الدارین» 117 آمده است که او به میدان آمد و مبارزه کرد و شهید شد.
13- ابصار العین، 124.
14- ابصار العین، 94.
15- ابصار العین، 104.
16- تعدادى از سپاه عمر بن سعد که در حدود سى نفر بودند شب عاشورا به امام حسین پیوستند.
17- ابصار العین، 113.
18- ابصار العین، 103.
19- ابصار العین، 55.
20- ابصار العین، 122.
21- ابصار العین، 109.
22- ابصار العین، 103.
23- ابصار العین، 109.
24- نتقیح المقال 1/452.
25- ابصار العین، 111.
26- ابصار العین، 108.
27- مقتل الحسین، مقرم 254.
28- ابصار العین، 79.
29- ابصار العین، 86.
30- ابصار العین، 111.
31- ابصار العین، 101.
32- ابصار العین، 101.
33- ابصار العین، 110.
34- ابصار العین، 93.
35- ابصار العین، 112.
36- بعضى او را عمرو بن ضبعه ثبت کردهاند و در زیارت ناحیه آمده است: «السلام على عمرو بن ضبعة الضبعى». (وسیلة الدارین 177).
37- ابصار العین، 113.
38- وسیله الدارین، 177.
39- ابصار العین، 113.
40- ابصار العین، 79.
41- ابصار العین، 109.
42-
او از فرماندهان على علیهالسلام در جنگ صفین بوده و در جمل و نهروان در
خدمت آن حضرت شرکت داشته است، و در زیارت ناحیه آمده است «السلام على قاسط
و کردوس ابنى زهیر التغلبى». (وسیلة الدارین 184).
43- ابصار العین، 114.
44- ابصار العین، 114.
45- ابن حجر در «اصابه» نقل کرده است که کنانه در جنگ احد حضور داشته و پدرش عتیق فارس رسول خدا بوده است. (وسیله الدارین 184).
46- ابصار العین، 114.
47- ابصار العین، 108.
48- ابصار العین، 112.
49- ابصار العین، 114.
50-
مبرد در «کامل» او را از فرزندان ملوک عجم ذکر کرده است که رغبت به اسلام
پیدا کرد و در کودکى به دست رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم اسلام
آورد. (وسیلة الدارین 199).
51- ابصار العین، 54.
52- ابصار العین، 109.
53- ابصار العین، 94.
54- مناقب ابن شهر آشوب 4/113.
55-
بحار الانوار 45/12؛ و در کافى 1/465 این حدیث با کمى اختلاف از عبدالملک
بن اعین از حضرت ابى جعفر باقر علیهالسلام نقل شده است.
56- الملهوف، 49.
57- کنیه او ابو وهب و از قبیله بنى علیم و زوجه او ام وهب دختر عبد از قبیله بنى نمر بن قاسط است.
(وسیلة الدارین 168).
58- در معاجم بلدان موضعى را به نام «بثر الجعد» نیافتیم و آنچه از قرائن مشهود است نام چاهى است در کوفه.
59-
«اگر مرا نمىشناسید من فرزند قبیله کلب هستم، کفایت مىکند که بیت من در
قبیله بنى علیم است. مردى هستم که باید نیرویم را از تیغ بخواهید، و اگر
مرا مشکلى پیش آید ضیعف نباشم. اى ام وهب! من تعهد مىکنم که با نیزه و
شمشیر زدن ره دشمن روى کنم».
60- ابصار العین، 106.
61- این دو برادر مادرى هستند و پدران آنها حارث و عبدالله فرزندان سریع بن جابر از قبیله همدان هستند.
(وسیلة الدارین 154).
62- ابصار العین، 78.
63-
عمرو بن خالد در کوفه مردى شریف و از مخلصین اهلبیت علیهمالسلام بود، او
با مسلم بن عقیل قیام کرد و چون اهل کوفه او را تنها گذاشتند، عمرو بن
خالد چارهاى جز مخفى شدن نداشت و در اختفأ بود تا آن که شنید که فرستاه
حسین از بطن الرمه (قیس بن مسهر) به شهادت رسید، خود و مولایش سعد حرکت
کردند و به امام علیهالسلام ملحق شدند. (وسیلة الدارین 176).
64-
او به دنبال عمرو بن خالد در راه با امام حسین علیهالسلام پیوست، او مردى
شریف و بلند همت بود و در کربلا شهید گردید. (ابصار العین، 68).
65-
ممکن است این شخص همان جنادة بن حرث باشد که مقرم جابر ذکر کرده است و
سماوى گفته است جبار و حیان او را گفتهاند، ولى صحیح نیست. (ابصار العین،
84).
66- مجمع بن عبدالله از تابعین و از اصحاب امیرالمؤمنین
علیهالسلام بود و در جنگ صفین حضور داشته است. پدر او عبدالله از اصحاب
رسول خداست. (وسیلة الدارین 192).
67- مقتل الحسین، مقرم 293.
68- ارشاد شیخ مفید 2/102.
69- کامل ابن اثیر 4/66.
70- او عفیف بن زهیر بن ابى الاخنس مىباشد، و از کسانى بود که شاهد واقعه کربلا بودند.
71- نفس الملهوف، 261 به نقل از طبرى.
72- از جلمه اشعار اوست این شعر مشهور:
و
لم تر عینى مثلهم فى زمانه مولا قبلهم فى الناس اذ انا یافع اشد قراعا
بالسیوف لدى الوغا الا کل من یحمى الذمار مقارع؛ «از آن روزى که بالغ شدم،
دیدگانم همانند آن رادمردان را نه در آن زمان و نه قبل از آن ندید؛
شدیدترین ضربات را با شمشیرها در صحنه کارزار مىزدند، آرى هر آن کس که
حمایت از حوزه مسئولیت خود کند چنین است.» الا کل من یحمى الذمار مقارع.
73- حیاة الامام الحسین، 3/209.
74- وسیلة الدارین، 173.
75-
«سپاه انصار دانستهاند که من از کسى که مسئولیت حفظ جانش با من است،
حمایت و حفاظت مىکنم؛ ضربههاى من همانند ضربههاى جوانى است که از صحنه
نمىگریزد؛ جان و مال من فداى حسین باد!» ابن نما مىگوید: در این مصراع
آخر یعنى «جان و مال من فداى حسین باد» اعتراضى نسبت به عمر بن سعد خفته
است که چون امام علیهالسلام از او خواست تا از عزمش باز گردد، او گفت: بر
خانه خود بیمناکم! امام علیهالسلام فرمود: من عوض آن را خواهم داد! عمر
بن سعد گفت: بر مالم مىترسم! امام فرمود: من در حجاز از مال خود به تو
خواهم داد؛ عمر بن سعد اظهار بى میلى کرد.
76- نفس المهموم، 262.
77- ابصار العین، 92.
78-
سعدبن حارث بن سلمه انصارى و برادرش ابو الحتوف هر دو از محکمه(خوارج)
بودند و با عمر بن سعد براى جنگ با حسین به کربلا آمده بودند، بعد از ظهر
روز عاشورا هنگامى که یاران امام شهید و تنها سوید بن عمرو و بشر عمرو
حضرمى با امام علیهالسلام باقیمانده بودند و صداى زنان و کودکان از آل
رسول را شنیده گفتند: «لاحکم الا لله ولا طاعة لمن عصاه»؛ این حسین پسر
دختر پیامبر است و ما امید شفاعت جد او را روز قیامت داریم پس چگونه با او
محاربه کنیم؟ لذا به یاران امام حسین علیهالسلام پیوستند.
(وسیلة الدارین 149).
79- مقتل الحسین، مقرم 240.
80- ابصار العین، 94.
81- «اگر مرا نمىشناسید خودم را معرفى کنم، من از قبیله جملى هستم، و آئین و دینم همان دین حسین بن على است».
82- «من شیر مردى از قبیله جملى هستم، من پیرو دین على هستم».
83- ابصار العین، 87.
84-
در زیارت ناحیه آمده است: «السلام على یزید بن مهاجر الکندى». او مردى
شجاع و شریف بود و از کوفه بیرون آمد و به امام حسین علیهالسلام قبل از
برخورد با حر بن یزید پیوست و به کربلا آمد. (وسیلة الدارین 103).
85- مقتل الحسین، مقرم 243.
86- «منم یزید فرزند مهاجر، شجاعتر از شیر که در بیشه باشد؛ خدایا من حسین را ناصرم، و از ابن سعد دور و بیزار هستم».
87- وسیلة الدارین، 103.
88- ابصار العین، 61.
89-
«اگر از من سؤال کنید من دلاورى هستم از شاخه گروهى از برگزیدگان بنى اسد؛
کسى که بر من ستم کند از راه سعادت جدا شده و به دین خداى جبار و بى نیاز
کافر گردید.»
90- سوره احزاب: 23.
91- نفس المهموم، 264.
92- ترجمه حر را قبلا در پاورقى یادآور شدیم.
93-
«همانا من حر هستم که میزبان میهمانانم، شمشیرم را بر شما فرود مىآورم و
حمایت از بهترین کسى که ساکن بلاد خیف شده مىنمایم و مىزنم شما را و
باکى نمىبینم».
94- ولى خوارزمى نقل کرده است که حربن یزید چون
توبه کرد و نزد امام علیهالسلام آمد عرض کرد: یابن رسول الله! من اول کسى
بودم که بر تو راه گرفتم، مرا اجازه ده تا اول کشته باشم به امید این که
فرداى قیامت با جدت مصافحه کنم. امام علیهالسلام فرمود: تو از کسانى هستى
که خدا توبه آنها را پذیرفته. پس اول کسى که جلو افتاد براى مبارزه با آن
گروه حربن یزید ریاحى مىباشد. (مقتل الحسین خوارزمى 2/10).
95- حیاة الامام الحسین 3/221.
96-
«نیکو آزادهاى بود حرى که از قبیله بنى ریاح است، او هنگامى که نیزهها
بر او فرود آیند مقاوم، و نیکو حرى است هنگامى که او خود را فداى حسین کرد
و جان خود را صبح هنگام بذل نمود.
97- مقتل الحسین خوارزمى 2/10.
98- مقتل الحسین، مقرم 245.
99- شعر از آقاى محمد على مجاهدى (پروانه) است.
100- بعضى به جاى مظاهر او را مظهر به تشدیدهأ خواندهاند.
101- نفس المهموم، 302.
102- ابصار العین، 57.
103-
«همانا من حبیب و پدرم مظهر است، سواره صحنه پیکار در حالى که آتش جنگ
شعله ور شود. شما هم سلاحتان بهتر و هم تعدادتان بیشتر است، و ما هم از
شما باوفاتر و هم از شما شکیباتریم».
104- پس از واقعه عاشورا، مرد
تمیمى سر را به گردن اسب خویش آویزان نمود و به سوى کوفه آمد و متوجه قصر
عبیدالله شد! فرزند حبیب بن مظاهر به نام قاسم - که کودک نابالغى بود - سر
پدر خود را مشاهده کرد و به دنبال آن مرد تمیمى راه افتاد!
تمیمى سؤال کرد: چرا از من جدا نمىشوى؟
قاسم گفت: این سر پدر من است، او را به من بده که آن را دفن کنم.
گفت: امیر به این راضى نمىشود، و من مىخواهم تا از او جایزهاى نیکو بگیرم!!
قاسم گفت: خدا تو را به خاطر این جنایت، بدترین پاداش خواهد داد؛ و شروع به گریستن نمود و از او جدا شد.
بعد
از گذشت مدت زیادى، آن فرزند حبیب وارد سپاه مصعب بن زبیر شد و قاتل پدر
خود را هنگام ظهر در حالى در خیمهاش خوابیده بود، کشت. (ابصار العین، 59).
105- نفس المهموم، 272.
106- در تاریخ طبرى و بعضى از مصادر دیگر ابو ثمامه صائدى ضبط شده است.
107- بحار الانوار، 45/21.
108-
او از وجوه شیعه در کوفه بود، هم صاحب شجاعت و هم اهل عبادت بوده است. او
در مرتبه سوم نامه اهل کوفه را نزد امام حسین علیهالسلام به مکه برد، و
امام پاسخ را توسط او قبل از اعزام مسلم بن عقیل براى مردم کوفه فرستاد، و
چون مسلم به کوفه آمد سعیدبن عبدالله پس از عابس و حبیببن مظاهر قیام
نمود و اعلان بیعت و نصرت نمود، و مسلمبن عقیل او را مجددا با نامهاى
براى امام علیهالسلام به مکه فرستاد، و سعیدبن عبدالله ملازم او بود تا
به کربلا آمد و شهید شد.(وسیلة الدارین، 146).
109- مقتل الحسین، مقرم 246 / تنقیح المقال، 2/28.
110-
شیخ مفید رحمة الله فرموده است: چون مسلم به کوفه آمد، ابوثمامه با او
همکارى مىکرد و از طرف او مسئولیت دریافت اموال را از شیعه داشته است، و
به وسیله آن اموال با توجه به بصیرتى که در امر سلاح داشت، اسحله خریدارى
مىکرد. (ارشاد شیخ مفید 2/46).
111- ابصار العین، 69.
112- ابصار العین، 100.
113- ابصار العین، 95.
114-
«به پیش اى هدایت شده و راهنما، امروز جدت نبى اکرم را دیدار خواهى کرد، و
همچنین حسن مجتبى و على مرتضى را و جعفر طیار آن جوانمرد شجاع و حمزه شیر
خدا شهید زنده را.»
115- نفس المهموم، 277.
116- نفس المهموم، 181.
117- بحار الانوار، 5/25.
118- تذکرة الخواص، 145.
119- «امروز جدت نبى مکرم را دیدار خواهم کرد، سپس پدرت مرتضى على را، آن کسى که او را وصى پیامبر مىشناسیم.»
120- مقتل الحسین، مقرم 254.
121- ابصار العین، 89.
122-
«نامم یزید و من فرزند مغفل هستم، در دست راستم شمشیرى صیقل داده شده است،
آن را بر تارکها در میان غبارها فرود آورم، و از حسین بزرگوار با فضلیت
دفاع کنم، او که فرزند رسول خدا بهترین پیامبران است.»
123- ابصار العین، 91.
124- ابصار العین، 77.
125-
بعضى او را عابس بن شبیب آوردهاند(تظلم الزهرأ، 192)، ولى در ابصار
العین، 74 و تنقیح المقال 2/112 او را عابس بن ابى شبیب ضبط کردهاند.
126-
اساسا قبیله بنى شاکر از علاقمندان اهلبیت علیهم السلام بودهاند، خصوصا
اخلاص زیادى زیادى نسبت به امیرالمؤمنین علیهالسلام داشتهاند. نصر بن
مزاحم در کتاب «وقعة صفین» نقل کرده است که امیرالمؤمنین در جنگ صفین
فرمود: اگر تعداد قبیله بنى شاکر به هزار نفر مىرسید، حق عبادت خدا بجا
آورده مىشد. و بنى شاکر از شجاعان جنگ بودند که آنها را «فتیان الصباح»
یا جوانمردان صبح مىنامیدند.
ابو مخنف مىگوید: چون مسلم بن عقیل
به کوفه آمد و در خانه مختار مستقر گشت و شیعیان نزد او گرد آمدند، مسلم
نامه امام را بر آنها قرائت کرد، همه گریستند و هجده هزار نفر یا بیشتر با
او بیعت کردند، عابس بن شبیب بپاخاست و گفت: من شما را از مردم خبر
نمىدهم زیرا نمىدانم در دلهاى آنها چه قصدى است ولى از خودم مىگویم،
من دعوت شما را اجابت کرده و با دشمن شما مىجنگم و در یارى شما شمشیر
مىزنم تا این که خدا را ملاقات نمایم و هدفى جز تحصیل رضایت خدا ندارم،
آنگاه حبیب برخاست و کلام عابس را تأیید نمود.
هنگامى که مردم با
مسلم بن عقیل بیعت کردند، نامهاى به امام علیهالسلام نوشته و آن را توسط
عابس بن شبیب به مکه ارسال داشت. (وسیلة الداین، 158).
127- ابصار العین، 74.
128- مقتل الحسین، خوارزمى 2/22.
129- ابصار العین، 76.
130-
ابو على در کتاب رجالش نقل کرده است که جون از اهل نوبه و حضرت على
علیهالسلام او را به یکصد و پنجاه دینار خریده و او را به ابوذر غفارى
بخشیده بود، و چون ابوذر به دستور عثمان به «ربذه» تبعید شد او به همراه
ابوذر به ربذه رفت، و در سال 32 هنگامى که ابوذر وفات یافت به مدینه
بازگشت و در خدمت حضرت على علیهالسلام و سپس نزد فرزندش حسن علیهالسلام
بود و پس از آن همراه امام حسین علیهالسلام از مدینه به مکه و از آنجا به
عراق آمد. (وسیلة الدارین، 115).
131- «چگونه اهل فجور مىبینند
مبارزه غلام سیاه را با شمشیر مشرفى و جدا کننده؟ من با دست و زبان از آل
پیامبر دفاع کنم، امیدوارم روز قیامت بهشت نصیبم گردد.»
132- نفس المهموم، 290.
133- «بر شمشیرها و نیزهها صبر مىکنم، و این تحمل و شکیبایى به جهت وارد شدن به بهشت است.»
134-
ابصار العین، 77، ولى صاحب مناقب او را از شهداى حمله اول ذکر کرده است.
در اصابه آمده است: عبدالرحمن بن الکدن بن ارحب، صحابى و کان من أصحاب
النبى له هجرة و فضل فى دینه (وسیلة الداین 164)؛ ولى در تنقیح المقال
2/145 او را از جلمه تابعین ذکر کرده است.
135- «دریا از نیزه و شمشیر زدنم گرم، و فضا از تیرهاى من پر مىشود؛ چون شمشیرم در دست راستم ظاهر شود؛ قلب شخص حسود را پاره سازد.»
136- بحار الانوار، 5/30.
137- «ان ابنى هذا - یعنى الحسین - یُقتل بارض کربلا فمن شهد منکم فلینصره.»
138- اسد الغابة، 1/349.
139- مقتل الحسین، مقرم 252.
140- ابصار العین، 104.
141- وسیلة الدارین، 165.
142- مقتل الحسین، مقرم 253/ وسیلة الدارین، 114.
بعضى او را فرزند مسلم بن عوسجه مىدانند و گفتهاند: چون به میدان آمد این رجز مىخواند:
امیرى حسین و نعم الامیر سرور فواد البشیر النذیر على و فاطمة والدا هو هل تعلمون له من نظیر(نفس المهوم، 293)
143- «من پیرزنى ضعیف و ناتوانم، نحیف و سالخوردهام، شما را با ضربهاى شدید مىزنم تا دفاع نمایم از فرزندان فاطمه شریف.»
144- بحار الانوار، 45/28.
145- ابصار العین، 85.
146- ابصار العین، 108.
147- نفس المهموم، 284.
148- ابصار العین، 113.
149- ابصار العین، 114.
150- «از مالک ضرغام به سوى شما ضربه جوانى که از بزرگان حمایت کنند، امید ثواب کامل الهى را دارد از خداوند دانا و سبحان.»
151- ابصار العین، 115.
152- ابصار العین، 115.
153- مثیر الاحزان، 62.
154- ابصار العین، 79.
155- «بشارت باد تو را که به راه رشد هدایت یافتى اى پسر احمد، و در بهشت فردوس رتبهاى والا خواهى داشت.»
156- ابصار العین، 80.
157- ابصار العین، 115.
158- ابصار العین، 125.
159- وسیلة الدارین، 184.
160- حیاة الامام الحسین، 3/236.
161- حیاة الامام الحسین 3/238 / وسیلة الدارین، 180.
162-
«من فرزند عبدالله از آل یزن هستم، دین من همان دین حسین و حسن است؛ شما
را با شمشیر مىزنم زدن جوانى از یمن، امید رستگارى دارم نزد پروردگار».
163- حیاة الامام الحسین، 3/239.
164- حیاة الامام الحسین، 3/237.
165- تنقیح المقال، 3/247.
166-
ابصار العین، 101؛ و در کامل ابن اثیر، 4/79 به جاى عروة بن بکار و زید بن
ورقأ کشندگان سوید بن عمرو، عروة بن بطان تغلبى و زید بن رقاد الجهنى ذکر
شدهاند.
منبع: www.tebyan.net