از
امام صادق علیهالسلام نقل شده است که فرمود: از پدرم شنیدم که مىفرمود:
چون اصحاب امام علیهالسلام با سپاه عمر بن سعد درگیر شدند و آتش جنگ
برافروخته شد، به فرمان خدا فرشتگان آسمانها بر امام حسین فرود آمدند، و
این مسأله امام را بر سر دو راهى قرار داد: پیروزى بر دشمنان و یا ملاقات
خدا و شهادت، و آن بزرگوار، ملاقات خدا را برگزید.(55)
در این هنگام امام علیهالسلام فریاد بر آورد که:
"امَا من مُغیث یُغیثنا لوجه اللّه؟! اَما من ذاب یذبُّ عن حرم رسول الله ؟!
آیا فریادرسى هست که ما را به خاطر خدا یارى دهد؟! آیا مدافعى هست که از حرم رسول خدا دفاع نماید ؟!"(56)
پس
از این که گروهى از یاران امام علیهالسلام که نامشان را قبلا یادآور شدیم
در اولین حمله جان باختند و شربت شهادت نوشیدند، نوبت فداکارى به دیگر
اصحاب و همچنین اهلبیت آن حضرت از بنىهاشم رسید که هر کدام به میدان رزم
شتافته و به استقبال شمشیرها و نیزهها رفتند و لباس سرخ شهادت را به قامت
خود پوشاندند و به لقاء الهى و رضوان خدا پیوستند و در جوار رحمت و الطاف
حق آرمیدند که به ترتیب در آغاز نام اصحاب و سپس اهلبیت آن حضرت را ذکر
خواهیم کرد:
1- عبدالله بن عمیر(57): او پدر وهب و مردى شجاع
و شریف بوده و در کوفه سرائى نزدیک «بثر الجعد»(58) همدان داشت، همسرش ام
وهب است. او روزى به لشکرگاه کوفه در نخیله آمد و سپاه کوفه را مشاهده کرد
که عازم حرکت به سوى کربلا هستند، سؤال کرد، به او گفته شد که این سپاه
براى جنگ با حسین فرزند دختر رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم مىروند!
عبدالله
بن عمیر گفت: به خدا سوگند من مشتاق جهاد با اهل شرک هستم و امیدوارم جنگ
با این جماعت که با پسر دختر پیامبرشان مىجنگید، کمتر از جهاد با مشرکین
از نظر ثواب، نباشد. پس نزد همسرش ام وهب آمد و او را از این ماجرا آگاه و
تصمیم خودش را گوشزد کرد، همسرش گفت: درست اندیشیدهاى، خداوند تو را به
بهترین راهها و درستترین اندیشهها راهنمایى کند، همین کار را بکن و مرا
نیز با خود ببر.
پس شب هنگام همسرش را برداشت و حرکت کرد تا در کربلا به خدمت امام حسین علیهالسلام رسید.
و
چون عمر بن سعد به سوى امام علیهالسلام تیر انداخت و سپاه کوفه به طرف
اردوى امام تیر پرتاب کردند، غلام زیاد بن ابیه به نام «یسار» و غلام
عبیدالله بن زیاد به نام «سالم» به میدان آمدند، و از سپاهیان امام مبارز
طلب کردند، حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر از جاى برخاسته که به میدان
بروند، امام حسین علیهالسلام مانع شد، عبدالله بن عمیر بپاخاست و از حضرت
اجازه خواست، امام به او نظر کرد و او را مردى گندم گون و بلند بالا و
داراى بازوانى قوى و سینهاى گشاده یافت، فرمود: گمان دارم که حریفان خود
را از پاى درآورى، اگر مىخواهى به جانب آنان رو.
پس عبدالله بن
عمیر به میدان شتافت، سالم و یسار که در میدان ایستاده بودند از نسب او
سؤال کردند، او خود را معرفى نمود، آن دو گفتند: ما تو را نمىشناسیم! پس
زهیر یا حبیب و یا بریر را به میدان طلب کردند، و یسار جلوتر از سالم
ایستاده بود، عبدالله بن عمیر گفت: از جنگ با مردم ننگ دارى؟! هر کس به
جنگ تو آید بهتر از تو خواهد بود. پس بر او حمله برد و او را با شمشیر زد
تا او را به قتل رساند، و در آن هنگام که سرگرم مبارزه با او بود، سالم به
او حمله کرد. یاران امام فریاد بر آوردند که: سالم آهنگ تو کرده است! او
اهمیت نداد، و سالم با شمشیر بر او حمله کرد.
عبدالله بن
عمیر دست خود را جلو آورد و انگشتان دست چپ او قطع شد، ولى به سالم امان
نداد و او را شمشیر زد و کشت، و روى به سوى امام کرد و در برابر آن حضرت
رجز مىخواند در حالى که هر دو حریف خود را کشته بود:
ان تنکرونى
فانا ابن کلبحسبى ببیتى فى علیم حسبى انى امر ذو مرة و عصبو لست بالخوّار
عند الحرب انى زعیم لک ام و هببالطعن فیهم مقدما و الضرب(59)
پس ام
وهب همسر عبدالله بن عمیر عمود خیمه را برگرفته و روى به سوى همسر خود
آورد و گفت: پدر و ماردم به فدایت باد! در برابر این ذریه رسول خدا مبارزه
کن.
عبدالله بن عمیر او را به سوى زنان باز گرداند، ام وهب لباس
همسر خود را گرفته و مىگفت: هرگز تو را رها نمىکنم تا در کنارت کشته شوم.
عبدالله
بن عمیر در حالى که دست راستش در اثر خون کشته شدگان به دسته شمشیر چسبیده
بود و انگشتان دست چپ او قطع شده بودند، نتوانست همسرش را باز گرداند.
امام
حسین علیه السلام آمد و فرمود: خدا شما خاندان را جزاى خیر دهد، به سوى
زنان بازگرد و با آنان باش، خدا تو را رحمت کند، بر زنان جنگ نیست، پس او
بازگشت.
عمرو بن حجاج زبیدى بر میمنه لشکر امام حمله کرد و یاران
امام ایستادگى کردند، و شمر بر میسره حمله کرد ولى یاران امام استقامت
مىکردند و با نیزه به آنها حمله مىبردند.
عبدالله بن عمیر - این
مبارز شیر دل - که در میسره لشکر امام علیه السلام مىرزمید، گروهى از
آنان را کشت. در این هنگام، هانى بن ثبیت حضرمى و بکیر بن حى تیمى بر او
حمله برده و او را شهید کردند، پس سپاه عمر بن سعد به یکباره از سواره و
پیاده به یاران امام حمله ور شدند و جنگ سختى در گرفت و اکثر اصحاب امام
بر روى زمین افتادند، چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر
به سوى کشته او به راه افتاد و بر بالین او نشست و خاک از رخسار او پاک
کرد و گفت: بهشت خدا تو را گوارا باد! از خدایى که بهشت را روزى تو کرد
مىخواهم که مرا مصاحب تو در بهشت قرار دهد.
در این اثنأ شمر به
غلامش دستور داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد، و در اثر این ضربه
ام وهب به آرزوى خود رسید و در کنار همسر شهیدش جان داد.(60)
2 و 3- سیف بن الحارث، مالک بن عبدالله(61):
این دو برادر مادرى به همراه غلامشان شبیب روز عاشورا هنگامى که امام حسین
علیهالسلام را در آن حال مشاهده کردند، گریه کنان به خدمت امام آمده و به
اردوى او ملحق شدند.
امام علیهالسلام به آنها فرمود: اى فرزندان برادرم! چرا مىگریید؟! به خدا سوگند بعد از گذشت ساعتى چشمانتان روشن خواهد شد.
گفتند:
خدا ما را فداى تو گرداند، بر خود نمىگرییم بلکه گریه مىکنیم براى این
که شما را در محاصره این گروه مىبینیم و قدرت نداریم تا به چیزى بیش از
جانمان از تو حمایت کنیم!
امام علیهالسلام فرمود: خدا شما را به خاطر این همراهى و یارى، بهترین پاداشى که به متقین مىدهد، عطا نماید.
این
دو برادر ایستاده بودند و حنظلة بن اسعد مردم کوفه را موعظه مىنمود و
مبارزه کرد تا به شهادت رسید، آنگاه این دو برادر به سوى سپاه کوفه حرکت
کرده و روى به امام حسین علیهالسلام نموده گفتند: السلام علیک یابن رسول
الله! امام علیهالسلام فرمود: رحمت و سلام و برکات خدا بر شما باد.
پس در حالى که هماهنگ مبارزه مىکردند و یکى از دنبال دیگرى بود، هر دو به فیض شهادت نائل آمدند.(62)
4 - عمرو بن خالد الصیدواى(63)؛
5 - سعد مولاى عمرو(64)؛
6 - جابر بن حارث(65)؛
7 - مجمع بن عبدالله(66):
این چهار بزرگوار با هم بر اهل کوفه حمله بردند و چون در میان دشمن قرار
گرفتند سپاه کوفه آنها را محاصره و از دیگر یاران امام جدا کردند، امام
حسین علیهالسلام برادرش عباس علیهالسلام را فرستاد تا آنها را با شمشیر
از حلقه محاصره نجات دهد در حالى که آنها کاملا زخمى شده بودند، ولى در
اثناى راه، دشمن باز با شمشیر بر آنها حمله برد و با این که مجروح بودند،
مبارزه کردند تا در کنار هم به شهادت رسیدند.(67)
در این هنگام
مجدداً عمرو بن حجاج با سپاهش بر میمنه اصحاب امام حسین علیه السلام حمله
کردند، و چون به امام نزدیک شدند یاران امام بر زانو نشسته و نیزهها را
به سوى آنها گرفتند، از این رو اسبان سپاه عمرو بن حجاج نتوانستند قدم از
قدم بردارند، و هنگام بازگشت، اصحاب امام بر آنان تیر زده و تعدادى از
ایشان را کشته و گروهى را مجروح ساختند.(68)
8 - بریر بن خضیر:
و چون جنگ شدت پیدا کرد، مردى از سپاه کوفه به نام یزید بن معقل به میدان
آمد و بریر را ندا کرد که: کار خدا را درباره خود چگونه مىبینى؟!
بریر گفت: به خدا سوگند که او در حق من نیکى کرد و کار تو را در مسیر شر قرار داد.
یزید بن معقل گفت: دروغ مىگویى و قبل از این، دروغگو نبودى! و من گواهى مىدهم که تو از گمراهانى!
بریر گفت: آیا مىخواهى با تو مباهله کنم تا خدا دروغگو را لعنت و آن که را بر باطل است به قتل برساند؟
او
پذیرفت و با هم در آویختند و دو ضربت رد و بدل شد و یزیدبن معقل ضربتى بر
بریر وارد کرد که زیانى متوجه او نشد، و شمشیرى حواله سر او کرد و کلاه او
را شکافت و به مغز سرش رسید و روى زمین افتاد، و در حالى که شمشیر بریر در
سر او فرو رفته و بریر آن را تکان مىداد که از سر او بیرون آورد، مرد
دیگرى از سپاه کوفه به نام رضى بن منقذ بر بریر حمله کرد و ساعتى با
یکدیگر مبارزه کردند تا بریر او را بر زمین زده و روى سینه او نشست، آن
مرد فریاد زد: کجایند یاران تا مرا نجات دهند؟!
کعب بن جابر به یارى او
شتافت، به او گفته شد: این مرد بریر بن خضیر قارى است که در مسجد کوفه
مىنشست و ما را قرآن مىآموخت، او توجهى نکرد و با نیزه به بریر حمله
کرد، و آن را بر پشت بریر نهاد.
چون بریر تیزى نیزه را در پشت خود
احساس کرد، خود را به روى رضى بن منقذ افکند و روى او را به دندان گرفت و
قسمتى از بینى او را برکند، کعب بن جابر نیزه را فشار داد و بریر را از
روى رضى بن منقذ کنار زد و او را با شمشیر به شهادت رساند، رضوان خداوند
بر او باد.(69)
عفیف(70) مىگوید: گویا من رضى بن منقذ را مىنگرم
که از جاى بر مىخاست، و در حالى که غبار از جامهاش پاک مىکرد به کعب بن
جابر مىگفت: اى برادر ازدى! خدمتى به من کردى که هرگز آن را فراموش
نخواهم کرد.
یوسف بن یزید مىگوید که: از عفیف پرسیدم که تو خود مباهله بریر را با یزید بن معقل شاهد بودى؟
عفیف گفت: آرى، به چشم دیدم و به گوش شنیدم.
کعب
بن جابر - قاتل بریر - چون از کربلا باز گشت، همسرش و خواهرش نوار به او
گفتند: تو دشمن پسر فاطمه را یارى کردى و بزرگ قرأ قرآن - بریر - را کشتى
و گناه بزرگى را انجام دادى! به خدا سوگند که هرگز با تو کلمهاى سخن
نخواهیم گفت.(71)
عبیدالله پسر عموى کعب بر او خشمگین شد و گفت: واى بر تو! بریر را کشتى؟!
به چه امیدى خدا را ملاقات خواهى کرد؟!
نوشتهاند
که: کعب از کرده خود پشیمان شده و اشعارى را به نظم درآورد که در آن حزن و
اندوه خود را به خاطر ارتکاب این جرم بزرگ یادآور شده است.(72) و (73)
9 - عمرو بن قرظة بن کعب انصارى:
پدر او از صحابه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران
امیرالمؤمنین علیهالسلام بود، و در جنگهاى امام على علیهالسلام شرکت
داشت و آن حضرت او را به ولایت فارس گمارده بود، و در سال 51 بدرود حیات
گفت. او داراى فرزندانى است که مشهورترین آنها عمرو و على است که عمرو در
ایام مهادنه در کربلا خدمت امام حسین علیه السلام رسید و امام او را جهت
ارشاد نزد عمر بن سعد مىفرستاده است، و این جریان تا آمدن شمر ادامه
داشت، و چون شمر به کربلا آمد، این ارتباط قطع شد.(74) او روز عاشورا از
امام اذن گرفت و به میدان آمد در حالى که این رجز مىخواند:
قد علمت کتیبة الانصارانى ساحمى حوزة الذمار ضرب غلام غیر نکس شارىدون حسین مهجتى و دارى.(75)
پس عمرو بن قرظه ساعتى رزمید و نزد امام حسین علیهالسلام بازگشت و در برابر آن حضرت ایستاد تا از او در برابر دشمن دفاع کند.(76)
ابن
نما مىگوید: او صورت و سینه خود را سپر تیرها قرار داده بود و نمىگذاشت
که به امام حسین علیهالسلام اصابت کند، و پس از جراحتهاى زیادى که
برداشته بود به امام عرض کرد: اى پسر رسول خدا! به عهد خود وفا کردم؟!
آن حضرت فرمود: آرى، تو زودتر از من در بهشت خواهى بود، سلام مرا به رسول خدا برسان و بگو که من هم به دنبال تو خواهم آمد.
عمرو پس از شنیدن این سخنان بشارتآمیز به روى زمین افتاد و جان تسلیم کرد؛ سلام خدا بر او باد.
اما
برادرش على که با عمر بن سعد به کربلا آمده بود، چون برادرش کشته شد، از
میان سپاه کوفه بیرون آمد و ندا کرد: اى حسین! برادر مرا فریفتى و او را
کشتى!
امام حسین فرمود: من او را نفریفتم، خدا او را هدایت کرد و تو به گمراهى کشیده شدى.
گفت: خدا مرا بکشد! اگر تو را نکشم، و یا به دست تو کشته نشوم! و به طرف امام حمله کرد.
نافع
بن هلال او را با ضربه نیزه بر روى زمین انداخت و یاران او آمده و از
معرکه بیرونش بردند و زخمهایش را مدوا کردند تا بهبودى یافت.(77)